تصمیم گیری و انتخابی به نام طلاق (Divorce) بخشی سخت و فراموش نشدنی از زندگی بچه هاست. در هر بخشی از زندگی انسان ها درد، سختی و اندوه وجود دارد. در بعضی از این بخش ها، اتفاقاتی هست که درد، سختی و اندوه بیشتری تجربه می شود. به نظر می رسد طلاق، تصمیم و انتخابی است که درد، سختی و اندوهش بیشتر از دیگر اتفاقات و تجربه های زندگی والدین و بچه هاست. به خصوص زمانی که یک زن و مرد در جایگاه پدری و مادری گزینه ای به عنوان طلاق را انتخاب می کنند؛ قطعاً این تصمیم والدین را دچار دردسرهای پیچیده تری نسبت به کسانی که هنوز پدر و مادر نشده اند می کند.
برچسب زدن و ارزشگذاری
جداشدن یک انتخاب است و باید به آن تنها، به چشم یک انتخاب نگاه کرد. نه یک شکست و یا موفقیت.
اگر ما به انتخاب خود، بار معنایی موفقیت و شکست بدهیم خودمان را به سمت قضاوت، سرزنش و ارزش گذاری جامعه سوق می دهیم. جامعه ای که پر از ارزش گذاری و نمره دهی است. حتما برایتان پیش آمده که از شما بپرسند:
- مدرکت چیست؟
- خانهات کجاست؟
- ماشینت چیست؟
- ازدواج کرده ای یا نه؟
- همسرت کیست و چه موقعیتی دارد؟
- فرزندی داری یا نه؟
- و غیره
تمام این سئوال ها برای ارزش گذاری و نمره دهی من و شماست. و در نهایت آن، برچسب زدن.
به همین علت فرزندان طلاق خواه ناخواه در معرض یک نوع برچسب گذاری و ارزش گذاری ها در جامعه قرار می گیرند. به نظر می رسد طلاق به همراه این نوع نمره دهی ها در جامعه بسیار طعم ادامه زندگی را تلخ می کند. این تلخی نه تنها برای پدر و مادر بلکه برای فرزندان نیز وجود دارد. این نوع ارزش گذاری ها همانطور که آسیب های فکری، احساسی، بدنی و عملکردی زیادی به والدین وارد می کند؛ فرزندان آن ها را نیز از این آسیب ها مستثنی نمی کند.
آسیب های که طلاق بخش های مختلف رفتار را دستخوش ناخوشایندی می کند
- دستخوش احساسات ناخوشاید
- دستخوش افکار ناخوشایند
- دستخوش عملکردهای ناخوشایند
- و حتی دستخوش کارکردهای بدن ناخوشایند
چون برخی از برچسب ها، بچه ها را وارد جریانی غیرقابل پیش بینی می کند.
چون کمتر از گذشته در آغوش گرم خانواده هستند.
چون به نوعی، شرایط پیچیده تری را تجربه می کنند.
چون مسیر زندگی خود را گم می کنند.
چون…
و همه اینها درد و تلخی جداشدن را سخت و اندوهناکتر می کند. بنابراین طلاق رنگ و بوی زندگی خانوادگی را تغییر می دهد. به هر حال جداشدنِ پدر و مادر از یکدیگر همانطور که برای هر دویشان دردناک، سخت و اندوهگین است برای فرزندانشان دردناکتر، سختر و اندوهناک تر است؛ اما نقش پدر و مادر و به خصوص اطرافیان در کم رنگ کردنِ این درد و تلخی در فرزندان بسیار زیاد و قابل اهمیت است.
بحران موقت طلاق
زمانی که یک کودک، نوجوان و یا حتی جوان با جداشدن والدینش رو به رو می شود، سر در گم به دنبال آغوش خانواده اش می گردد.
به همین خاطر زمانی که با شرایط جدید رو به رو می شود برای تطبیق دادن خودش با شرایط احتیاج به زمان دارد.
حالا او تصویر ذهنی خودش را در مورد خودش و آینده اش به صورت موقت از دست داده است.
یک بحران موقت که احتیاج به همدلی و همراهی والدین و به خصوص اطرافیان خود دارد.
همانطور که والدین احتیاج به خلوت و تنهایی دارند و از این خلوت و تنهایی باید نترسید، کودک و نوجوان نیز به این خلوت و تنهایی نیاز دارند.
تا این که خودشان آرام آرام برگردند. و این شروعِ دوباره به زندگی است.
فرصت بدهید تا از ابهام طلاق دربیاید
اگر بچه ها برای ادامه زندگی خانه هر یک از پدر و یا مادر را انتخاب کردند
و یا ترجیح دادند نزد دیگر افراد خانواده مانند پدربزرگ و مادربزرگ بمانند؛
بهتر است زیاد پاپیچشان نشوید و مدام با چک کردن و کنترل کردنِ آنها نگرانی خود را به انها یادآوری نکنید.
بچه ها خودشان بیشتر از هر کدام شما نگران و مضطرب هستند.
به فهم و شعورشان احترام بگذارید. احترام آنها را با محبت های افراطی و دلسوزی های پدرانه و مادرانه، سرکوب نکنید.
بهترین کاری که می توانید انجام دهید گوش دادن و درک کردنِ آنهاست.
لازم نیست حتما راه حلی داشته باشید و در هر شرایطی خودتان را مجبور کنید که نیمه پر لیوان را به آنها نشان دهید.
همانطور که خود شما به زمان احتیاج دارید؛
بچه ها هم با رو به رو شدن این نوع بحران ها احتیاج به زمان دارند و نه فشار؛ تا ذهن، احساس، عملکرد و بدن خود را منسجم کنند.
صحبت های شما فقط می تواند اضطراب و نگرانی را در آنها بیشتر کند.
پس سعی نکنید با پند و نصیحت، سرزنش، فشار و یا ایجاد انگیزه های سطحی بچه ها را وادار به تغییر کنید.
زیرا در پروسه طلاق فرزندان مان خستگی های زیادی را تجربه می کنند
و رابطه هایی که قرار است محل استراحت و امنیت آن ها باشد، آنقدر سخت می شوند که ناگهان می بینیم
فرزندان مان در یک سری رفتارهای مبهم قرار گرفته اند.
رفتارهای مبهم
رفتارهایی مانند
- پرخاشگری
- نوسانی
- درماندگی
- سرگشتگی
- بی حوصلگی
- افسردگی
- مقاومت در شرکت کردن در جمع ها و مهمانی ها
- میل به انزوا و گریه
- بی خوابی
- حساسیت و زودرنجی
- و غیره
به هرحال شما نباید این نوع رفتارها را بزرگتر از حد معمول جلوه دهید و با آنها برخورد لحظه ای کنید.
در واقع هر فردی که در بحران ها به سر می برد ممکن است این علائم را نشان دهد.
بیشتر این علائم بعد از مدتی از بین می روند.
به نظر من “فرزند طلاق” شبیه به فردی است که عضوی از بدن او شکسته است و به صورت موقت در گچ است.
پس نمی تواند بدون درد و اندوه پروسه درمان را دنبال کند.
زیرا زمان آرام آرام شکستگی را جوش می دهد.
درنهایت آنها می توانند دوباره به مسیر زندگی عادی خود برگردند
و می توانند بدوند و رها از گذشته و بحرانی که پشت سر گذاشته اند زندگی کنند.
بنابراین همانطور که گچ به صورت موقت برای بهبود بر عضو شکسته ما بسته شده است و با صبر و مقداری روش مندی مرحله درمان را طی می کند؛
این دوره را نیز شبیه به آن خواهد گذراند.
به هر حال قبل از هر بهبودی، برون ریزی هایی وجود دارد و بخشی از پروسه ی بهبود است.
شما نیز از این نوسانات نترسید و آنها را هم نترسانید.
فقط کنارشان بایستید و به انها یادآوری کنید که “حضور” دارید. همین کافی است.
مسئولیت انتخاب خود را بپذیرید
زمانیکه ما متوجه می شویم طلاق بهترین رفتار آزاردهنده و نجات دهنده زندگی ماست؛
به عنوان یک تصمیم مهم در مسیر زندگی آن را انتخاب می کنم.
اما قبل از هر چیز پیشنهاد می کنم رفتارهای ناسازگار و آسیبرسانی که آنها را (ناهشیارانه) انتخاب کرده بودید تا به نتیجه طلاق برسید را بررسی کنید.
زیرا طلاق آسیب بزرگی به فرزند شما وارد می کند.
وقتی ما در جایگاه پدری و مادری هستیم، مسئولیت داریم هم در مقابل درونمان و هم در مقابل فرزندان مان.
اول در مقابل درونمان که افکاری دارد، اعمالی دارد، احساساتی را تجربه می کند و سعی می کند به نوعی آنها را به ما نشان دهد؛
پس آن ها را سرکوبشان نکنیم و یا نادیده شان نگیریم.
و بعد در مقابل فرزندان مان که به اندازه ی کافی دردهایی را طی این مدت تجربه کرده اند و می کنند.
همین الان خودت را ارزیابی کن!
بیاییم رفتارهای مان را بررسی کنیم شاید بی توجهی به دنیای مطلوب طرف مقابل باعث رنجش هر دوی شما شده باشد.
ممکن آنقدر حواسمان به رفتاری که انجام می دهیم نبوده تا دنیای مطلوب او را سرکوب کرده باشیم.
شاید با یک ارزیابی کوچک و یا بزرگ بتوانیم به زندگی فرزندمان کمک کنیم.
ممکن است متوجه شوید باید به عنوان پدر و مادر کمی درباره افکار، اقدام، احساس و کارکرد بدن مان و طرف مقابلمان تغییری ایجاد کرد؛
در هر صورت انتخابی است که شاید از آن بدتان بیاید. و یا اصلا شاید نتوانید.
چون فکر می کنید به شما کمکی نمی کند که با دردهای بیشتری کنار بیایید.
به هر حال این پیشنهاد را هم لمس کنید و ببینید.
و آن این که حتما قبل از جدا شدنتان این موارد را بررسی و آن ها را امتحان کنید؛
سپس خودتان را قبل از انجام و پس از انجام آن ارزیابی کنید؛
مواردی که می توان خوشبختی و بهبود روابط زوجین را در طول سالیان بعدی نیز پیش بینی کرد.
دکتر “جان گاتمن” روان شناس مشهور آمریکایی و متخصص حوزه خانواده در پژوهش هایی دریافته است که؛
اگر هر زوج در هفته فقط پنج ساعت را صرف زندگی مشترکشان کنند روابطشان بهتر خواهد شد.
او کارهایی را زوج های خوشبخت می کنند را توصیه می کند که عبارتند از:
خداحافظی:
زوج ها هر روز قبل از خداحافظی، درباره کارهایی که قرار است در آن روز انجام بدهند، سئوالاتی از همدیگر بکنند.
|دو دقیقه در روز، پنج روز در هفته، جمعا ده دقیقه|
تجدید دیدارها:
زوج ها در پایان هر روز کاری یک گفتگوی آرام و بی استرس با هم داشته باشند. در این فرصت آن ها می توانند روابط خود را عمیقتر سازند و از خستگی و دل مشغولی های هم آگاه شوند.
|بیست دقیقه در روز، پنج روز در هفته، جمعا یک ساعت و چهل دقیقه در هفته|
محبت:
زوج ها محبت خود را از طریق رفتارهایی همچون لمس کردن یکدیگر، روابط عاشقانه، بخشش در مواقع مناسب ابراز کنند.
|پنج دقیقه در روز، هفت روز در هفته، جمعا سی و پنج دقیقه در هفته|
قرار هفتگی:
زوج ها یک قرار هفتگی دو نفره در فضایی خلوت و آرامش بخش برای تازه کردن عشق خود بگذارند.
|دو ساعت در هفته|
تحسین هم و قدردانی:
زوج ها هر روز حداقل پنج بار قدردانی و محبت صادقانه بین خود رد و بدل می کنند.
|پنج دقیقه در روز، پنج روز در هفته، جمعا سی و پنج دقیقه در هفته|
همین الان خودتان را ارزیابی کنید.
البته به خاطر داشته باشید؛ تمام رفتارهایی که احساس می کنیم باید تغییرشان دهیم فقط در یک حالت تغییر می کنند:
اینکه با خودمان مهربان باشیم و خودمان را درک کنیم. یک زندگی خوب شانسی نیست، بلکه ساختنی است.
به هر حال در مسیر زندگیمان، دردهایی رخ داده اند و به خاطر رد شدن از دردها، ما رفتارهایی را انتخاب کرده ایم
و اکنون با بزرگتر شدنمان می توانیم دردها را تحمل کنیم و رفتارهایمان را تغییر دهیم.
و به این صورت تعلیم و تربیت را پنهانی در وجود فرزندان مان بریزیم.
با سرزنش و حمله کردن به خودتان، به دیگران و به فرزندانتان هیچ چیز قابل حل نیست.
و در آخر پیشنهاد می کنم
در همین لحظه قرار بگیری؛
- به اطرافت خوبِ خوب نگاه کن.
- به آینده فکر کن.
- به خودِ خودت در مسیر زندگی. مسیری که آمده ای و مسیری که پیش رو داری.
- به انتخاب هایی که کرده ای.
- به انتخاب هایی که هنوز تصمیم جدی برای آن نگرفته ای.
وقتی خودت را ورق می زنی، چه قدر از خودت راضی هستی؟
چه قدر با حس رضایتمندی عمیقت فاصله داری؟
بیایید ببینید
- آیا منتظر چیزی هستی که هنوز رخ نداده است؟
- آیا متوجه خستگی ها و رنج های شریک زندگی ات و فرزندانت می شوی؟
- آیا به چشم های آن ها عمیق و طولانی نگاه می کنی؟
- آیا هر از گاهی حالِ دلشان را می پرسی؟ حالِ دلشان با زندگی و مهمتر از همه، حالِ دلشان با تو و در رابطه با خودت؟
- آیا به آنها نشان می دهی کجای زندگی هستی؟
- آیا در کنار آن ها احساس امنیت می کنی؟
این سوالها می تواند رابطه خودت را با خودت شفاف کند و می تواند جلوی رفتارهای ناموثر و نامسئولانه را بگیرد.
می تواند تو را از گیجی و خستگی در بیاورد. این سوال ها دقیقا می توانند همان چیزی باشند که مسیر را پیدا کنیم.