جادوی محبت

علی نوایی مربی و مدرس مهارت های تربیتی

۵۲

  • برخی از والدین جادوی محبت (The magic of affection) را ابزاری برای بدست آوردن منافع و رسیدن به مقاصد خود می دانند و به این منظور آن را به کار می برند.
  • برخی دیگر محبت را به عنوان وسیله ای برای در اختیار گرفتن فرزند خود به کار می گیرند.
  • برخی نیز زمانی از محبت استفاده می کنند که کارهای فرزندشان آنها را خشنود می کند.
  • و بعضی دیگر …

شما به عنوان یک پدر و مادر در چه مواردی به فرزند خود مهر می ورزید؟

آیا تا به حال به چگونگی مهرورزیدن خود نسبت به اطرافیانتان به خصوص فرزند خود فکر کرده اید؟

جادوی محبت و رفتار ما

البته فراموش نکنیم!

بچه ها آن چیزی نمی شوند که ما می خواهیم. بلکه آن چیزی می شوند که ما هستیم.

آنها همه چیز را ضبط و ثبت می کنند. پس مراقب رفتارمان باشیم!

بچه ها انعکاس آن چیزی هستند که می بینند.

کسی که جادوی محبت را می بیند، قطعاً جادوی محبت را منعکس می کند.

و کسی که بی محبتی می بیند، بی مهری و خشونت یا چیزی شبیه به آن را منعکس خواهد کرد.

تا دیر نشده از جادوی محبت بهره ببر

تا این نوشته را تمام نکردم این نکته را هم یادآوری کنم که زمان ما به سرعت در حال گذر است؛ و چه زیبا هاینریش اشپورل نویسنده آلمانی می نویسد:

«کشاورز جوانی می‌خواست با عشق خود ملاقات کند. از آنجا که فرد عجولی بود، خیلی زود سر قرار حاضر شد.

از انتظار خوشش نمی‌آمد. آفتاب، بهار و زیبایی گل‌ها را ندید.

بی‌صبرانه زیر درختی دراز کشید و به دنیا بد و بیراه گفت. ناگهان یک مرد کوتاه قد خاکستری ظاهرشد و گفت:

می‌دانم مشکل تو چیست. این دگمه را بگیر و به نیم‌تنۀ خود بدوز.

وقتی منتظر چیزی هستی و از انتظار خسته شده‌ای، دگمه را به سمت راست بچرخان و بعد از آن زمان خواهد جهید و به زمانی که می‌خواهی می‌رسی.

مرد دگمه را برداشت و چرخاند. بلافاصله عشقش مقابل او ایستاد و می‌خندید.

دوباره چرخاند. خود را دید که سر میز ناهار روز عروسی خود با دختر نشسته است.

به چشم‌های همسر جوان خود نگریست و فکر کرد:

اگر با هم تنها می‌شدیم…

کاش خانۀ جدید ما تمام شده بود… و دگمه را می‌چرخاند و می‌چرخاند.

فکر کرد:‌

حالا فقط بچه می‌خواهیم و دگمه را چرخاند. بعد چیز تازه‌ای به ذهنش می‌رسید و نمی‌توانست منتظر بماند.

می‌چرخاند و می‌چرخاند و زندگی را پشت سر می‌گذاشت. پیش از آنکه درست متوجه شود،‌ پیرمردی شده بود و در بستر مرگ قرار داشت.

آن زمان بود که متوجه شد، همه چیز را به سرعت گذرانده است. متوجه شد که انتظار در زندگی هم ارزش دارد. حالا آرزو می‌کرد که زمان به عقب بازگردد.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.