چگونه با فرزند خود همیشه یک گفت و گوی خوب داشته باشیم؟

چگونه-با-فرزند-خود-همیشه-یک-گفت-و-گوی-خوب-داشته-باشیم؟

برای این که همه ما یک گفت و گوی خوب را با فرزندان مان تجربه کنیم؛ من چند پیشنهاد و برنامه عملی برای رسیدن به آن برای والدین دارم.

پیشنهاد و برنامه اول من برای این که با فرزند خود همیشه یک گفت و گوی خوب داشته باشیم از این قرار است:

همیشه انعطاف پذیر باشیم

چگونه-از-نوزاد-خود-مراقبت-کنیم؟۱

وقتی که پدر شدم، می‌دانید چه فکر می‌کردم؟ تعدادی قانون وضع می‌کنیم و به آنها می‌چسبیم.

فکر می‌کردم به وسیله آن ها، می‌توانم از تمام مشکلات پیشگیری کنم. اما نتوانستم.

چیزی که در مورد سیستم تربیت فرزندان مان عالی است، این است که در فضای تغییر قرار می گیریم؛

در نهایت می توانیم در برابر هر پیشامد، در زمان مناسب واکنش نشان دهیم.

اگر حالا مشغول انجام کاری هستیم که ۶ ماه پیش هم انجام می‌دادیم، کارمان اشتباه است.

زمانی که ما هر چیزی را به روش همیشگی انجام می دهیم هیچ اتفاقی نمی افتد.

ما همواره کارهای تکراری را در زندگی انجام می دهیم و به همین دلیل تغییر نمی کنیم.

روش من انجام کارهایی است که من از آن ها هراس دارم یا می ترسم، چیزهایی که نمی دانم، کارهایی که احتمال شکست دارد.

زیرا فکر می کنم شکست خوردن مهم است.

در واقع ما منطقه های امنی در وجودمان داریم که اگر به سمت شان نرویم شکست می خوریم، در حقیقت تا به آن منطقه نرویم شکست می خوریم.

انسان نیاز به تغییر دارد و تنها تغییری که انجام می شود تغییر در سطح خودمان است.

من باید تغییر را در خودم ایجاد کنم؛ زیرا تنها راه آگاهی و تغییر پیرامون ما با تغییر از خودمان شروع می شود.

انعطاف پذیری از نگاه امیرالمومنین علیه السلام

چگونه-با-فرزند-خود-همیشه-یک-گفت-و-گوی-خوب-داشته-باشیم؟۴حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند:

“هر کس دو روزش با هم مساوی باشد زیان کار است و اگر امروزش از دیروزش بدتر باشد به خود خیانت کرده است

و چنین کسی که در مسیر کمال حرکت نکرده و دائماً بسوی نقصان می رود مرگ برای او بهتر از زندگی است

و در مقابل به حال آن کس که امروزش از دیروزش بهتر باشد باید غبطه خورد.”

ما پدرها و مادرها می‌توانیم از سخن امیرالمومنین چیزهای بسیاری را یاد بگیریم. از جمله ی این یادگیری انعطاف پذیزی در زندگی است.

معنای انعطاف پذیری

برای من انعطاف پذیری در همه حال معنای عمیق تری دارد.

ما باید پدر و مادرها را از این نقاب دور کنیم که تنها ایده هایی که باید در خانه استفاده شوند آن هایی هستند که از روی تجربه یا ایده های گروهی و یا سایر کارشناسان خانواده تایید شده اند.

حقیقت این است که ایده های آنها کهنه و بیات هستند، چرا که در تمام دنیا، ایده های نویی وجود دارند که باعث کارآمد شدن گروهها و فعالیتهای گروهی می‌شود.

بیایید چند مثال را ببینیم؛

۱/ شام

چگونه-با-فرزند-خود-همیشه-یک-گفت-و-گوی-خوب-داشته-باشیم؟۴مهمترین مسئله خانوادگی یعنی شام.

همه می دانیم که صرف شام خانوادگی با فرزندان، برای ما سودمند است.

اما برای بسیاری از ما، امکان انجام آن وجود ندارد. اشکالی ندارد اگر وقت ندارید.

زمان شام را با کارهای دیگر جای گزین کنیم. خانه نیستم و نمی توانیم آشپزی کنم؟

در عوض می‌توانیم دور هم صبحانه بخوریم. یا برای یک خوراک سرپایی قبل از خواب همدیگر را ببینیم.

برای غدای روزهای تعطیل اهمیت خاصی قایل شویم.

تنها ده دقیقه مفید در هر وعده غذای خانواده وجود دارد. بقیه صرف اموری چون آرنجت را از روی میز بردار و سس گوجه فرنگی را بده و … می‌شود.

پس ما می‌توانیم آن ده دقیقه را برداریم و به هر زمان از روز منتقل کنیم تا همان سود را ببریم.

پس زمان لازم را تغییر دهیم. این معنای سازگاری است.

۲/ جای خود را تغییر دهیم

چگونه-با-فرزند-خود-همیشه-یک-گفت-و-گوی-خوب-داشته-باشیم؟۴یک روانشناس به من می گفت:

«اگر روی یک صندلی خشک و سفت و پشت یک میز بنشینیم، خشک تر و جدی تر خواهیم بود.

اگر روی یک صندلی نرم و راحت بنشینیم، بازتر و راحت تر خواهیم بود.

او می گفت: وقتی فرزندان مان را ارشاد می‌کنیم، روی یک صندلی با رویه ی پارچه ای که برعکسش کردیم، بنشینیم. مکالمه بهتر خواهد شد.»

من و همسرم، در هنگام مکالمات سخت، جای مان را عوض می‌کنیم. چون، من در جایگاه قدرت می‌نشستم.

پس جای خود را عوض کنیم. این معنای سازگاری است.

نکته این است که بی شمار ایده جدید وجود دارد.

کافی است که پدر و مادرها را به آنها نزدیک کنیم. پس بیائیم در همه حال انعطاف پذیری، منعطف و فکر باز داشته باشیم.

بگذارید بهترین ایده ها برنده شوند.

ما به این زیر ساخت اساسی نیازمندیم تا تغییرات را در خود شروع کنیم.

ما می توانیم چیزی را خلق کنیم تا نیازهای دیگرمان از انواع آن، بر زندگی ما ورود کنند.

این کار به کسانی که دوست شان داریم آرامش می دهد.

اگر اولویت ها را عوض کنیم از چیزهای کوچک و بی اهمیت می توانیم عنصری بسازیم که تا به حال نساخته ایم.

ما به حس های لحظه ای کوچک و بی اهمیتی که هر روز به خاطر ناچیز بودن شان از آن ها می گذریم و یا آن که فراموش کرده ایم که کوچک ترین کار می تواند بهترین روابط را با اثری دراز مدت بر جای بگذارد نیازمندیم.

۳/ بازی

چگونه-با-فرزند-خود-همیشه-یک-گفت-و-گوی-خوب-داشته-باشیم؟۴ما به گذشته و حال خود احتیاح داریم، زیرا که برای شروع تغییر باید به گذشته ی خود برگردیم.

به طور مثال با نقش بازی کردن یا بازی هایی که خاطراتی به یاد ماندنی از آن داریم.

یا تجربه های مشابه ای که برای مان اتفاق می افتد و … می توانیم برای رقم زدن تجربه های کوچک، به سمت ایجاد رابطه های اثر گذار حرکت کنیم.

شاید به نظرتان بازی خنده دار بیاید ولی یکی از بهترین روش های ما برای سازگاری است.

شگفت آورتر آن که پدران و مادران بازی هایی را از قدیم در جعبه خاطرات خود دارند که بچه هایمان حتی اسم آن را هم نمی دانند.

پس می تواند جالب باشد.

منظور از بازی در پیش گرفتن راه آسانی نیست که ما حکم کنیم و آن ها تسلیم شوند.

به جای آن من درخواست می کنم که فضایی بسازیم، منظورم فضای روحی و فیزیکی است تا به زندگی خود و آن ها فرصت رشد و تعالی بدهیم.

به عبارت بهتر؛ ما با بازی روابطی را می توانیم بسازیم که راحت تر با هم یک گفت وگوی خوب داشته باشیم.

پیشنهاد می کنم به این موضوع برای یک گفت و گوی خوب، خوب فکر کنید:

“تمام تلاش های اجباری ما به واسطه نیازهای ما ساخته می شوند.

  • آشپزی از نیاز به غذا متولد می شود.
  • نیاز به سرپناه منجر به معماری می شود.
  • نیاز به پوشش مد را می سازد.

بنابراین برای بخش اساسی نیاز انسان یعنی محبت چه چیزی را می توانیم بسازیم؟”

پیشنهاد و برنامه دوم من برای این که با فرزند خود همیشه یک گفت و گوی خوب داشته باشیم از این قرار است:

به فرزندان مان اختیار بدهیم

طبیعت پدرها و مادرها امر و نهی کردن است.

چون آسان تر است و اگر صادق باشیم، معمولا حق با ماست.

علتی وجود دارد که برخی سیستم ها در مقایسه با خانواده، به صورت آبشاری باقی مانده اند.

اما مهمترین درسی که گرفتیم این است که جهت آبشار را تا می‌توانیم تغییر دهیم.

بچه ها را در پرورش خودشان سهیم کنیم.

۱/ ملاقات های خانوادگی داشته باشیم

همین دیروز، ما ملاقات خانوادگی مان را داشتیم، و رای دادیم که روی عکس العمل های افراطی کار کنیم.

خواستیم که یک تشویق و یک تنبیه انتخاب کنیم.

خوب، هر کسی از اعضای خانواده حرف خود را بدون هیچ توقفی بیان می نمود و یکی از اعضا آن ها را یادداشت می کرد؛

آن قدر این گفت و گو در خانه جا باز کرده است که منتظر این گفتمان هستیم تا حرف های مان را بزنیم.

در آخر نکته ها را یکی یکی با صمیمت تمام جمع بندی می کنیم تا به نتیجه برسیم.

می‌بینید که سیستم کار می‌کند و بی قید و بند نیست.

مقدار زیادی قدرت والدانه در جریان است.

اما به آنها تمرین می‌دهیم تا مستقل شوند، که البته هدف نهایی ماست.

فرزندانی که برای اهداف شان برنامه ریزی می‌کنند، برنامه های هفتگی برای خود می‌چینند، کار خود را ارزیابی می‌کنند، کورتکس پیشین مغز را می‌سازند، و کنترل بهتری روی زندگی خود دارند.

۲/ اجازه انتخاب شکست یا پیروزی بدهیم

نکته اینجاست که باید به آنها اجازه‌ی موفقیت در امورشان، و حتی شکست در امورشان را بدهیم.

با یکی از دوستانم در مورد پول تو جیبی بچه ها صحبت می کردم.

من او را سرزنش کردم که چرا نمی گذارد بچه ها در مورد پول تو جیبی شان تصمیم بگیرند و اشتباه کنند.

او گفت: اگر داخل گودال افتادند چه؟

گفتم: داخل گودال افتادن با پول تو جیبی حداقل پنجاه هزار تومانی بهتر از به باد دادن دستمزد سالانه ی چند میلیونی یا ارث چند میلیون تومانی است.

پس به فرزندانمان اختیار بدهیم.

پیشنهاد و برنامه سوم من برای این که با فرزند خود همیشه یک گفت و گوی خوب داشته باشیم از این قرار است:

داستان خود را برای شان بگویید

سازگاری خوب است، اما به صخره سر راه مان هم نیاز داریم.

سازمانهای موفق بشری از هر نوع، دو نقطه اشتراک دارند:

آنها هسته را حفظ می‌کنند و پیشرفت را تقویت می‌کنند.

پس برای تقویت پیشرفت عالی است، اما بارها شنیدم که باید هسته اصلی را حفظ کرد. اما چگونه؟

  1. یک گفت و گوی خوب داشتند که چه چیزهایی برایمان مهم است؟
  2. یک گفت و گوی خوب داشتند که چه ارزشهایی را بالاتر از همه می‌دانیم؟

به این وسیله یک سازمان با ده بیانیه کارشان را تمام می کنند.

پدر و مادر گرامی!

ما مسافریم، نه گردشگر. ما معضل دوست نداریم، راهکار را دوست داریم.

تحقیقات نشان می‌دهد که پدر و مادرها باید وقت کمتری صرف کنند که ببینند چه کاری را اشتباه انجام داده اند و روی اینکه چه کاری درست انجام شده تاکید کنند.

کمتر نگران لحظه های بد باشند و لحظه های خوب را بسازند.

این گفت و گوی خوب، راه خوبی برای تشخیص اینکه چه چیزی را بهتر انجام می‌دهیم است.

یکی از بهترین راه ها برای بیان داستان مان به فرزندان این است که به آنها بگوییم از کجا آمده اند. به طور مثال:

  • می‌دانید پدربزرگ و مادربزرگ های‌تان کجا به دنیا آمده اند؟
  • می‌دانید پدرها و مادرها‌ی‌تان به کدام دبیرستان می‌رفتند؟
  • آیا در خانواده کسی را می‌شناسید که موقعیت سختی مثل بیماری داشته و بر آن پیروز شده است؟

یک تست خوب

کودکانی که بالاترین امتیازها را در این تست به دست می آورند از عزت نفس و توان کنترل بهتری در زندگی شان برخوردار هستند.

این تست، بزرگترین پیش بینی کننده در مورد سلامت احساسی و خوشحالی است. کودکانی که از توان ابراز احساسات بالاتری برخوردار باشند اعتماد به نفس بهتری دارند.

ابزار یک گفت و گوی خوب

بنابراین آخرین نقطه آرمانی من این است: داستان خود را بگویید.

برای بازگو کردن لحظات مثبت زندگی تان و چگونگی غلبه بر لحظات منفی وقت بگذارید.

اگر این داستان شاد را برایشان تعریف کنید، ابزار شاد بودن به آنها هدیه داده اید.

الن گالینسکی از موسسه خانواده و کار از هزار کودک پرسید:

“اگر یکی از آرزوی تان در مورد پدر و مادرتان برآورده می‌شد، آن آرزو چه بود؟

پدر و مادرها پیش بینی می‌کردند که پاسخ سوال گذراندن وقت بیشتری با آنها باشد.

آنها اشتباه می‌کردند. آرزوی شماره یک بچه ها این بود که پدر و مادر ها‌ی شان‌ کمتر خسته و استرس آلود باشند.”

خانواده های شاد شبیه همدیگر هستند.

اما هر خانواده ی غمگین، به شکل خاص خود غمگین است.

وقتی اولین بار این جمله را خواندم، فکر کردم چرند است؛

“خوب مسلم است که همه خانواده های شاد شبیه هم نیستند.”

اما وقتی شروع به کار روی این موضوع کردم، نظرم عوض شد. (هنگامی که خانواده های موفق را شناسایی می کردم.)

داستان انوشیروان عزیز

انوشیروان برای من در این موضوع نمونه جالبی است؛

از داستان های او دو نمونه را که از تجربه های شیرین اوست را با شما در میان می گذارم:

پدربزرگم همیشه برای من قصه می گفت؛

از اولین روزی که وارد اروپا شد و این یک داستان با شکوهی است، چون این طوری بود که وقتی از هواپیما خارج شد، توسط یک گروه غیرانتفاعی پذیرایی شد.

این گروه غیر انتفاعی یک ناهار مفصل برای تمام مهاجران جدید به آن جا می دادند.

پدربزرگم گفت از هواپیما پیاده شدم و رفتم سر ناهار و یک سفره بزرگ پهن شده بود.

کلی نان و خوردنی های دیگر بود.

زیتون، پیازهای کوچک، حلقه های بریده شده گوشت بوقلمون، همبرگر و گوشت، تخم مرغ و تن ماهی، ماهی آزاد، لازانیا بود، کیک و یک عالمه کلوچه بود.

وقتی پدربزرگم این ها رو می گفت، نکته جالبش این بود که تا اون موقع به جز نان چنین چیزهایی ندیده بود، نمی دانستم گوشت و سبزیجات چیست؟

زیتون را با کلوچه خوردم. باورم نمی شد این همه خوردنی آن جا باشد.

انوشیروان از پدرش نیز این طور می گوید:

وقتی پنج سالم بود پدرم من را برای خرید بیرون می برد و با تعجب به میوه ها و سبزیجات نگاه می کرد.

می گفت نگاه کن باورت می شود این جا مانگوی مکزیکی باشد؟

سیب آفریقای جنوبی دارند.

باورت میشه خرمای مراکشی اینجا باشد؟

می گفت میدونی اصلا مراکش کجاست؟

می گفتم من پنج سالم است اصلا نمی دانم کجا هستم.

این چیست؟ پدرم می گفت من هم نمی دانم مراکش کجاست اما برویم پیدایش می کنیم.

خرما رو می خریدیم و یک نقشه از مغازه بر می داشتیم به خانه بر می گشتیم.

اینقدر در آن غرق می شدیم تا راز را پیدا می کردیم.

بعد از آن پدرم می گفت، باورت می شود آن جا یکی برود بالای درخت، این خرماها را بکند، بسته بندی کند و بار کامیون کند و بعد بندر برود و با کشتی  بیاورد و دوباره بار کامیون کنند این همه راه بیاید تا برسد به بقالی نزدیک خانه ما، و فقط آن را به فلان قیمت بفروشند؟

من گفتم باورم نمی شود. پدرم می گفت من هم باورم نمی شود. همه چیز جالب و شاد بودند.

بنابراین اگر دوست داریم همیشه یک گفت و گوی خوب با فرزند خود داشته باشیم؛ هیچ گاه این سه پیشنهاد من را فراموش نکنید:

  1. همیشه انعطاف پذیر باشیم
  2. به فرزندان مان اختیار بدهیم
  3. داستان خود را برای شان بگویید

One thought on “چگونه با فرزند خود همیشه یک گفت و گوی خوب داشته باشیم؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.