چگونه به وسیله میل و علاقه فرزندم در تربیت او نفوذ کنم؟

یکی از قدرت مند ترین راه نفوذ ما در فرزندان مان توجه به علاقه (interest) آن هاست.

در دو مقاله گذشته به دو دلیل از دلائل عدم حرف گوش کردن بچه ها پرداختیم. در مقاله اول بررسی کردیم که انتقاد مدام ما از بجه ها موجب می شود به حرف ما گوش ندهند. در مقاله دوم به دلیل دیگر یعنی عدم توجه صحیح ما به فرزندان مان پرداختیم. در این نوشته نیز به دلیل سوم از دلائل حرف گوش نکردن بچه ها خواهیم پرداخت. در این عامل خواهیم گفت که بی علاقگی ما به مسائل فرزندان مان موجب می شود تا به حرف ما گوش ندهند.

تابستانی که گذشت فرصتی دست داد تا برای صید ماهی به یکی از دریاچه های شمال کشور بروم. تجربه خوبی بود.آرامش و حس خوبی به دست آوردم. من از میوه خیلی لذت می برم. به خوردن آن هم علاقه زیادی دارم. ولی متوجه شدم ماهی ها کرم را خیلی دوست دارند. بنابراین هر وقت به ماهی گیری می روم به آن چه خودم دوست دارم فکر نمی کنم. هرگز بر سر قلاب ماهی گیری خود میوه هایی را که دوست دارم نمی زنم. بلکه یک کرم را جلوی چشم ماهی ها می گیرم و می گویم: می خواهی این را بخوری؟

همین کار نیز در روابط روزانه والدین با فرزندانشان هم برقرار است. ولی نمی دانم چرا پدر و مادرها در ارتباط با فرزند خود از همین شیوه بهره نمی گیرند؟

من در ماهی گیری سعی می کنم طعمه را مطابق میل و مذاق ماهی انتخاب کنم. چون خیلی زود می توانم آن ها را صید کنم. در نهایت به هدف خود رسیده ام. همین شیوه را نیز برای فرزند خود به عنوان یکی از شیوه های تربیتی به کار می گیرم.

آیا این کار خودخواهانه است؟ مطمئنا جواب منفی است. پس چرا تلاش می کنیم از چیزهایی حرف بزنیم که خودمان دلمان می خواهد؟

شاید طبیعی باشد که شما به چیزی که نیاز دارید علاقه نشان می دهید.  این علاقه هم همواره پایدار باقی می ماند. ولی باید متوجه و آگاه باشید که ممکن است فرزند شما به آن موضوعی که شما علاقه دارید علاقه نداشته باشد. این جاست که رفتار شما کمی خود خواهانه به نظر خواهد رسید. بنابراین اگر می خواهید در دل فرزندان خود نفوذ کنید بهتر است درباره ی آن چه به آن علاقه دارند حرف یزنید و راه رسیدن به چیزهای مورد علاقه شان را به آن ها نشان دهید.

بنابراین زمانی که مشغول هستید تا فرزند خود را وادار کنید کاری برای شما انجام دهد به مسائل مورد علاقه ی او بی توجه نباشید. مثلا اگر نمی خواهید فرزندتان کار زشتی را انجام دهد او را موعظه نکنید و خواسته های خودتان را برای او دیکته نکنید.

نمونه ی ابراز علاقه ها

چند وقت پیش مادری برای من ایمیل زده بود. از فرزند چهار ساله خود ناراضی بود. مشکل این بود که حرف زشت زیاد می زد. حالا از کجا این حرف ها را یاد گرفته بود بماند. این خانم در ایمیل راهکارهایی برای این که از حرف زشت زدن فرزند خود جلوگیری کند این طور گفته بود:

  • این حرف خیلی زشته که می زنی
  • محل ندادن، مثلا من نشنیدم
  • من دوست ندارم بچه ام حرف زشت بزند
  • توضیح درباره حرف های زشتی که می زند
  • موعظه کردن
  • تنبیه کردن

اگر با بچه ها سر وکار دارید توجه به این نکته بسیار سودمند است که همواره علاقه ی آن ها را در نظر بگیرید. نه فقط در مورد بچه ها بلکه در مورد همه انسان ها و حتی حیوانات نیز این موضوع اهمیتی بسیار دارد.

معمولا دلیل کارهایی که انسان ها انجام می دهند میل آن ها به آن امور است. یعنی کاری که انجام می دهیم ناشی از آن است که ما خواهان آن هستیم. از نیاز ما سرچشمه می گیرد.

پیشنهاد من برای ابراز علاقه

پیشنهاد من برای این که در فرزندان خود نفوذ کنید این است که ابتدا سعی کنید در فرزند خود میل شدید ایجاد کنید. کسی که از چنین قدر تی برخوردار باشد می تواند همه ی دنیا را طرفدار و پشتیبان خود کند و آن کس که قادر به چنین چیزی نباشد در جاده تنهایی گام برخواهد داشت.

پس تنها راه نفوذ در فرزند شما این است که بفهمید آن ها چه چیزی را دوست دارند. از چه موضوعی دلش می خواهد حرف بزند. به عبارت دیگر راه و رسم معاشرت و گفت وگو با فرزند خود را باید به خوبی بدانیم. رمز موفقیت در زندگی همین است.

برای اولین اقدام و شروع پیشنهاد می کنم برای بچه های خود نامه ی محبت آمیزی بنویسید.

علاقه

برای این کار ابتدا فقط کافی است قدری فکر کنید و باخود بگویید: چگونه می توانم خود را وادار به انجام این کار کنم؟

سپس برای راحتی این کار می توانید برای خودتان این پیشنهاد را نیز به کار بگیرید. می توانید با یک خط افقی که در وسط آن خط عمودی دیگری آن را قطع می کند جدولی برای خود رسم کنید که دربالای ستون سمت راست منافع این کار و بالای ستون سمت چپ ضررهای این کار را بنویسید. مثل شکل زیر؛

علاقه

ما در طول نامه یا گفت و گوی خود فقط از چیزهایی صحبت می کنیم که فرزند ما به آن علاقه دارد.

حال کار خود را با جر و بحث و مجادله کردن با او مقایسه کنید. حتی با متقاعد کردن او که کارش اشتباه است نیز این کار را مقایسه کنید و نتیجه آن را به وضوح ببینید.

شناخت علاقه آن ها، بزرگ ترین کمک ما به فرزندان مان

پدری چند  وقت پیش برای پسر پنج ساله خود از من مشاوره گرفت. او می گفت پسر من ادای سیگاری ها را خیلی در می آورد. هر چی هم به او می گویم نکن. کار اشتباهی انجام می دهی، انگار نه انگار. خلاصه از این بابت نگران بود. نگرانی او از این قرار بود: در جامعه افراد سیگاری می بیند. عموی او، دور و اطرافیان مان همه سیگاری هستند. خود من به خاطر او سیگار را ترک کردم. تمام این جملات را بارها برای من تکرار می کرد. همان طور که برای فرزند خودش تکرار می کند. از من راه حل می خواست تا پسر پنج ساله خود را از این وسوسه نجات دهد. در آخر فقط من به یک جمله اکتفا کردم: یک پدر یا مادر هیچ وظیفه ای ندارد که به فرزند خود بگوید چه کاری درست است و چه کاری اشتباه. والدین فقط وظیفه دارند الگوی خوبی برای آن ها باشند.

اگر من هر روز بیام از معایب سیگار برای او بگویم و نتوانم جلوی عموی که باعث وسوسه این کار در او می شود را بگیرم. چه فایده ای دارد؟!!

امروز فرزندان زیادی از پدر و مادر خود فراری، خسته و ناامید و در کوچه و خیابان ها سرگردان هستند؛ چرا؟ برای این که فقط به فکر علاقه و نظر و یا حتی عقیده خود هستیم. فرزندان ما هنوز به این حقیقت نرسیده اند که ما قصد و غرضی از گفته های خود نداریم. ولی ما دائم به فکر آن هستیم که مشکلات آن ها را حل کنیم و خود را در امور آن ها دخالت می دهیم.

حال اگر فرزند ما به این مرحله برسد که والدینش می توانند به او یاری برسانند و در مشکلات او را یاری کنند؛ به نظر شما پیش قدم شدن ما معنایی دارد؟!! یا آن که او خودش قدم پیش می گذارد و از ما درخواست کمک می کند. فرزند ما همیشه دوست دارد حس کند او خودش از عهده ی کارهای خود برمی آید. با این وجود هنوز والدین زیادی هستند که عمری را صرف نیازها و خواسته ها و علاقه ی خودشان می کنند و به فرزند خود توجهی ندارند.

هنری فورد می گوید: ” اگر رازی در پیشرفت و موفقیت وجود داشته باشد این راز آن است که شخص بتواند خود را جای طرف مقابلش بگذارد و موضوع را از نقطه نظر او نیز مورد بررسی قرار دهد.”

علاقه

این جمله ی ساده و بدیهی اما قدرتمند آن قدر باید تکرار شود تا در ذهن ما ثبت شود. ولی افسوس که در اکثر اوقات آن را نادیده می گیریم.

یک روز بعدازظهر که در خیابان بودم در بین راه به یک مادر و فرزندی برخورد کردم که مدت زیادی را باهم دیگر به جر و بحث پرداخته بودند. فرصت را مغتنم شمردم و توجه کردم ببینم مشکل چیست؟ فهمیدم که کارتون هایی که در دست هر دوی آن هاست، باعث جر و بحث شده است؛ پسرک حدود ۴سالش بود و می خواست یکی از کارتون ها را بیاورد و به مادرش کمک کند. در صورتی که مادر از آوردن آن توسط فرزندش خودداری می کرد. پسرک علاقه داشت که آن کارتون را بیاورد و مادر به خاطر سرعت در رفت و آمد و خستگی اش نمی خواست با پسرک خود کنار بیاد. پس مادر فقط در پی آن بود که به خودش کمک کند.

کسی که بتواند خود را جای دیگری بگذارد و عملکرد مغزی آن ها را درک کند هرگز نباید راجع به آینده ی خود نگران باشد. به عبارت بهتر؛ کمکی که شما می توانید به فرزند خود بکنید این است که مسائل را از نقطه نظر آن ها ببینید.

کار عملی

پیشنهاد می کنم این تمرین را همین الان انجام دهید. یک کاغذ و خودکار بردارید. سعی کنید فرزند خود را در این کاغذ به یکی از کارهایی که شما به آن علاقه دارید تشویقش کنید.

فقط کافی است این چند مورد را در این صحبت رعایت کنید:

  1. حسن جوئی از او کنید.
  2. پیشنهاد شما به او چیست؟
  3. از او دقیقا چه می خواهید؟
  4. از فواید آن کار به او بگویید.
  5. لذت های آن را توضیح دهید.
  6. چرا باید به حرف شما گوش کند؟
  7. گام بعدی بعد از انجام این کار چیست؟

معمولا ما برای زمانی که برای فرزند کوچک مان غذای مناسب نمی خورد نگران می شویم. این نگرانی را این گونه ابراز می کنیم:

او را به روش های معمول مثل نصیحت کردن، تهدید کردن، سرزنش، تنبیه، قهر وادار می کنیم تا غذایش را بخورد. یا با به کاربردن جملاتی مثل مامان می خواهد که تو غذا بخوری تا بزرگ بشی یا عزیزم بابا دلش می خواد تو قد بلند و چاق بشی و …

اما فرزندان ما به هیچ یک از این ترفند ها توجهی نمی کنند.

هر کس که کمی از عقل خود را به کار بیندازد انتظار نخواهد داشت که یک بچه ی سه ساله دقیقا مثل پدر سی ساله اش به مسائل بنگرد و منطقی فکر کند.

قرار بود چی کار کنیم؛

  • اول فکر کنیم،
  • بعد از خود بپرسیم این بچه چه می خواهد؟
  • سپس من چه طور می توانم خواسته ی او را با خواسته ی خود هماهنگ کنم؟
  • در نهایت منافع و ضررها را بررسی کنم و ….

نمونه اول؛ اگر فرزند شما سه چرخه ای دارد که به آن علاقه مند است و می خواهد که با آن در محیط خارج از منزل بازی کند ولی بچه ی قلدر و زورگوی دیگر اجازه این کار را به او نمی دهد و او همیشه از او پیش شما شکایت می کند. پس به راحتی می توان فهمید خواسته ی فرزند شما چیست. در نتیجه وقتی شما به او بگویید: اگر می خواهی قوی شوی و بتوانی پسر زور گوی همسایه را حسابی کتک بزنی و نگذاری دوچرخه ات را بگیرد باید هر غذایی که مادرت درست می کند بخوری تا نیرومند بشوی. آن گاه فرزند شما خیلی زود سر تسلیم فرود می آورد.

نمونه دوم؛ فرزند شما هر شب رختخواب خود را خیس می کند. شما به احتمال زیاد به او این طور خرده می گیرید؛ نگاه کن دیشب باز هم جایت را خیس کردی! و او در پاسخ می گوید: نه من این کار را نکردم.

روش های قدیمی و معمول برای بازداشتن از این کار فایده ای ندارد نه سرزنش، نه کتک، نه شرمنده کردن او، نه تکرار این جملات که مادرت ازت خواهش می کنه این کار را نکنی.

اما روش

ازخود بپرسید چگونه می توانیم کاری کنیم این بچه با اراده و خواست خودش این عادت زشت را ترک کند؟

خواسته بچه چه بود؟ او می خواست مثل پدرش پیژامه بپوشد. خواسته او این بود که تخت خواب مستقل برای خودش داشته باشد.

شما می توانید برای این که فرزند تان علاقه به غذا های روزانه صبحانه ناهار شام پیدا کند او را با خودتان همراه کنید و اجازه دهید که او صبحانه و ناهار و شام را درست کند و انتخاب کند

ابراز وجود ازضروری ترین نیازهای بشر است.

چرا ما این نیاز به این ضروری را در فرزندان خود نادیده می گیریم؟

بنابراین به یاد داشته باشید : هنگامی که می خواهید کسی را وادار به انجام کاری کنید ابتدا علاقه و میل شدیدی را برای انجام آن کار در او ایجاد کنید. اگر موفق به این کار شوید محبت همه را به سوی خود جلب خواهید کرد وگرنه در جاده ی تنهایی قدم خواهید زد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.